امام خامنه ای :من کیو دارم
از امام خامنه ای پرسیدند چرا مثل امام خمینی با مسائل برخورد نمیکنید؟
ایشان فرمودند:
امام خمینی شهید بهشتی داشت…
شهید مطهری داشت….
منو داشت…
ایشان چیزی میفرمودند تا انجام نمیدادیم آروم نمیگرفتیم …
اما من کیو دارم؟
(به نقل از امام جمعه قم)
بمیرم آقا
من سرباز رو سیاه شرمنده تم
آقای خامنه ای به کما رفت!!!!
بی بی سی فارسی دقایقی پس از منتشر شدن خبر عمل جراحی امام خامنه
ای: !!!!!!! آقای خامنه ای به کما رفت!!!!!!!
اماما،
این را خوب میدانم که دست های پرمهر مسلمانان به سوی آسمان دراز هست و برای
لحظه لحظه عمرت و بهبودی حالت دعا میکنند.
و خطاب به مجری بی بی سی
فارسی در پی انتشار خبر کذب: ای سگ صفت لااوبالی، تو از امام خامنه ای و
حکومت امام زمانی اش چه میدانی؟ تو ای حرام نطفه ی حیوان صفت، از کاباره
برگشته ای و بر روی مبل های نجس بی بی سی فارسی لم داده ای و با خیال راحت
میگویی که آقای خامنه ای به کما رفت؟ زبانت لال، چشمت کور که به دروغ حال آقا را
وخیم اعلام کردی.مگر نمیدانی امت به تار موی امام حساس هستند.تو چطوری به
خودت اجازه دادی که اسم مولایمان را بر زبان نجست جاری کنی؟ به کوری چشمت تا
نابودی تو و سردمدارانت و رساندن پرچم به دست امام زمان، آقا و مولایمان زنده و
پایدار هست و با قدرت جلوی تو و امثالهم می ایستد همانند قبل.ان شاالله…
ژَ سالِ بانَ نَوِ تِ مَ دا
ژَ سالِ بانَ نَوِ تِ مَ (دا)
بیشتر از یک سال است (مادر) صدایت نزده ام دوست
دارم با صدای بلند بگویم( دا ) و صدایت را بشنوم که
میگویی ها روله.(بله فرزند دلبندم)
دیروز دوستم eastern girl زنگم زد ی جمله خیلی جالب بم گفت خیلی خوشحال شدم برام جالب اومد؛ بعد احوال پرسی اینطوری گفت زیبا جان سالگرد بهشتی شدن مادرت را تبریک عرض میکنم،بر خلاف همه که غم از دست دادن مادرم را تسلیت میگفتن.
مادرم یک سال گذشت ؛جمعه ای بود که من منتظر امام زمانم بودم و خوشحال بودم که فرداش ولادت بی بی معصومه است… اما دریغ…
و اما دیروز روز ولادت خانم معصومه (س) بود به بی بی گفتم ببخشید پارسال نتونستم تولدتو تبریک بگم میدونی آخه غم از دست دادن مادر سخته و من حال خوشی نداشتم امسال عرض میکنم ؛امیدوارم منو بخشیده باشی.خانم معصومه (س)تولدت مبارک.
دا (مادر) کاش میدانستی برای ماندنت دیروز دستانم را بر پهنای خورشید سایه زدم تا غروب نکند -بمان …اما تو رفتی و نماندنی!!!
و
من اکنون مانده ام و به رویاهایی بی انتها در جاده ای خاکی می نگرم قطرات اشکم شروع به باریدن می کنند ،ذرات خاک با ضرب گرفتن اشک به رقص در می آیند،گل میشوند،و از سرازیری جاده به پائین می غلتند
در حاشیه ی جاده گُل های زیر گِل مانده اند.
زمان:حاشیه ی مرگ
مکان:چند قدم مانده به قبرستان
اسم:آلامتو65