افضل شهدای انقلاب است
متولد دهم آبان ماه بود،امروز 23 ساله میشد ولی به جرم عاشقی در نزدیک به 18 سالگی به جرم عاشقی به حیات دنیویش خاتمه دادند…
حسین در چهل روزگی تولدش بیماری گرفته بود که دکترها جوابش کردند،تمام بیمارستان ها می گفتند او نمی ماند.
پدر و مادر او را داخل ملحفه ای پیچیدند و بردند خدمت حضرت عبدالعظیم تا بیمه ی امام زمانش کنند.بیمه جواب داد و شفا گرفت.رییس بیمارستان عکسش را گرفت تا او را به عنوان معجزه به دیگر همکارانش نشان دهد…
مادر حسین در رابطه با ایمانش می گوید:حسین یک بچه با ایمان و با خدا بود.یعنی اذیتش به مورچه هم نمی رسید.هر موقع می رفتم سوال می کردم برای دستهایش نمره هایش عالی بود.برای زیارت عاشورا دوشنبه ها صبح زود می رفت.من گفتم خوب جوان است،دنبالش یک روز صبح رفتم تعقیبش کردم ببینم کجا می رود.رفتم دیدم رفت داخل مدرسه،وقتی زنگ خورد رفتم به مدیرش گفتم چرا حسین ما دوشنبه ها زود می آید؟
گفت:حسین دوشنبه ها می آید وسایل نمازخانه،زیارت عاشورا،چای و …را آماده میکند برای بچه ها….
روز قبل از شهادتش مادرش این گونه توصیف می کند:
از حمام که در آمد لباس های مرتبی پوشید و نشست سر سفره گفت:مادر روزت مبارک…به شوخی گفتم این طوری که قبول نیست!سرش را پایین انداخت گفت:الان دستم خالی است اما کار میکنم و…
از دلش درآوردم.اما ته دل خودم ماند.طاقت شرمندگی اش را نداشتم.چه می دانستم این آخرین روز دیدار است…
وقتی که آل صفین در خیابان های اشراف نشین تهران شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه سر دادند و با سر نیزه ی فتنه قصد ستاندن جان انقلاب را داشتند،مالک اشترها شمشیرهایشان را که با قدرت بصیرت قلب فتنه را می شکافت،بر کشیدند و برای یاری علی به خیابان های تهران آمدند…
شهید حسین غلام کبیری اولین شهید فتنه است،شهید راه ولایت…
گروه شهید کبیری و 4 نفر از دوستانش کنار جاده با موتور ایستاده بودند که پراید مشکی رنگ با وارد ضربه سختی به شهید کبیری متواری شد…
حسین هم کار میکرد هم درس میخواند.وقتی صبح روز 23 خرداد از امتحانش برگشت گفت دیگر امتحانم تمام شد؛دیگر بچه مدرسه ای ندارید.
رفته بود بود کنکور امتحان بدهد،بعد دیدم قبول شده.
می خواست برود برای کنکور دانشگاه دولتی،کارتش را هم گرفته بود،دیگر نرفت،یکشنبه رفت بیرون صبح دوشنبه(25 خرداد 88 )فرستاده شد بیمارستان…
ماجرای بیمارستان از زبان پدرش:
دست من را گرفت فشار داد،بلند شد.ان قدر گریه کرد،اکسیژن دهانش بود،بلند شد نشست.دست مرا فشار داد گریه کرد.اشک می ریخت.مثل ابر بهار،نمی دانستم دیدم فقط پاهایش بسته است،نمی دانستم که پهلویش هم شکسته است.گفتند پاهایش شکسته،گفتم عیبی ندارد،یکی دو.دقیقه کنارش ایستادم،گریه کردم امدم بیرون.
بعد از یک ساعت گفتند که تمام کرد…
در همان ایام خبر قبولی اش در.دانشگاه آمد.حتی کارت دانشجویی نیز برای او صادر شد.اما خودش نبود.
مادرش کارت دانشجویی اش را گرفت و در دیداری که با مقام معظم رهبری داشت آن را به ایشان نشان داد.
آقا گفتند دخترم خوشحال باشید که حسین دانشگاه اصلیش را قبول شده است.دیدار آقا برای ما از همه بهتر بود.
مقام معظم رهبری در رابطه با این شهید و دیگر شهدای فتنه فرمودند:افضل شهدای انقلاب اسلامی هستند…
حسین جان ما ماهواره نداریم،اینترنت پر سرعت و بدون فیلتر هم نداریم.اما آنقدر برای ترانه و سهراب و …فیلم و کلیپ و عکس دیده ایم که همه شان را میشناسم.تو را ولی هیچ کس نمی شناسد.بگذار برای ندا،ترانه بی بی سی و مریم رجوی ختم بگیرند ما که میدانیم باز هم خون شهدا بود که این نظام را حفظ کرد؛باز هم غیرت شما شهدا بود که …
حسین جان خودت بگو که به کدامین گناه کشته شدی؟بهانه وسط کارزار بودن کافی نبود…
بگذریم…شهادتت مبارک حسین جان؛خوشا به حالت که در این اشفته بازار دین فروشی و بی غیرتی و بی حیایی نیستی که خون دل بخوری…